آسایش جو آسایش طلب، آسایش خواه، آنکه آسایش می خواهد، آنکه دربند تن آسایی است ادامه... آسایش طلب، آسایش خواه، آنکه آسایش می خواهد، آنکه دربند تن آسایی است تصویر آسایش جو فرهنگ فارسی عمید
آسایش جو (خو / خوَ / خُ نَنْ دَ / دِ) آسایش جوی. آنکه آسایش طلبد. آنکه فراغت و کاهلی دوست گیرد ادامه... آسایش جوی. آنکه آسایش طلبد. آنکه فراغت و کاهلی دوست گیرد لغت نامه دهخدا
آسایش جو آسایش خواه، آسایش طلب، تن آسان، راحت طلب، عافیت طلبمتضاد: عافیت سوز، مخاطره جو ادامه... آسایش خواه، آسایش طلب، تن آسان، راحت طلب، عافیت طلبمتضاد: عافیت سوز، مخاطره جو فرهنگ واژه مترادف متضاد